اینکه لباس هایی که با آنها روزگاری در کنار تو بودم را سال ها نگهداری کنم حتی بعد از رفتنت ، تعبیری است از عشق .
.
.
.
نــفـس مصـنوعی یـعنی :
تو نباشی و من به عــــکست خــیره شوم …
.
.
.
لکنت زبان هـــم بهانه ی خوبیست ،
برای مزه مزه کردن اسمت …
.
.
.
در خیـــالم با خیــالت بی خیال عالمـــم …
.
.
.
تو را خودم چشم زدم بس که نوشتمت میان شعرهایم ،
بی آنکه “اسپند” بچرخانم میان واژه هایم …
.
.
.
فرقــــی ندارد …
شرق یا غرب …
شمال یا جنوب …
من تو را به هر جهت دوست دارم هنوز …
بقیه در ادامه مطالب.....
تــو مخاطب نبودی که خاص شوی !
خاص بودی که مخــــاطب شدی …
.
.
.
انسان ها عموما دو دسته اند :
تـــو و بقـیـه …
.
.
.
صحبت از فاصله نیست ،
صحبت از مهر و وفاست
شاید این فاصله ها ،
محک عاطفه هاست
.
.
.
حوا که بغض کند ؛ حتی خدا هم اگر سیب بیاورد
چیزی بجز آغوش آدم آرامَش نمیکند …
.
.
.
نگاهــــت را که از من میگیری ، نَفَــسها هم خودشان را برایم میگیرند !
.
.
.
تنها پـــرانتزی که دوست ندارم بسته شود ،
لبان توست وقتی می خندی …
.
.
.
مثل گل ها که با عــطرها درگیرند ،
اسمت از دهان خیالم نمی افتد !
.
.
.
زنــدگی زیباست …
یعنی از همـــان روز که تو تمام زندگی ام شدی …
.
.
.
مــن از حرارت چـــشمانت یخ میزنم
و از سرمای نگاهت آتش میگیرم …