کی من خلاص میشوم از انتظار تو ؟ / کی می رسد به مـقصد دل این قطار تو ؟
خواهــد رسید فصل بهاری کــه میشود / آرام تکـــیه کرد و رها شـــد کنار تو …
.
.
.
کـــــــوه نیستی اما تو را که صدا میکنم
شعر و شور و عشق به من باز می گردد …
.
.
از یابنده تقاضا میشود مرا به حال خود رها کند …
من گــم شده ام میان باور هایی که نسبت به او داشتم …!
.
.
.
یاد تو حس قشنگی است کــه در دل دارم
چه تو باشی چه نباشی “ نگهش میدارم “
.
.
.
کوچه هاى قدیمى را باریک میساختند تا آدمها به هم نزدیکتر شوند.
“حتی در یک گذر” ،اکنون چقدر آواره ایم در این همــه اتوبان …
.
.
.
ســرســری رد شـو و زنـدگـی کـن …
دقــــت … ” د ق ت ” مـى دهـد !
بقیه در ادامه مطالب....
به صـــدایت که مـــــعتاد شدم رفتی …
حالا هر روز خاطــره تزریق میکنم …
.
.
.
هیچ گاه فـاصله ها حـــــریف خاطره ها نیستند …
.
.
.
زیر درخــــت سیب نــذر کرده ام به آمدنت …
فصل شکوفــه زدن از خاطرات نزدیک است …!
.
.
.
من هــــر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند …
و تو هــر روز تلاش می کنی که فراموش کنی …
چــه بلاتکلیف هستند خاطراتمان …!
.
.
.
میگفتند بــاران کــه می بارد بوی خاک بلند مـیشود …
اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها مـی آید …
.
.
.
دست خالی که نمیشود به پیشواز خاطره رفت …
من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد راه مـیافتم …