امشب دلم را به مزایده گذاشته ام
تا خریدار واقعیش پیدا شود…
قیمت پایه ام یک نگاه …!!!
.
.
.
دلم تنگ سکوت است
سکوت پشت سکوت …
حرف پشت حرف …
بغض پشت بغض …
دل من کی آرام میگیری؟
.
.
.
لیوان چایی روی میز در انتظار یک بوسه است
نه تو می آیی و نه او گرم می ماند
چه گناهی دارد سماوری که داغ دیده است ؟؟؟
.
.
.
من طعم شیرین یافتن را در طعم تلخ از دست دادن یافتم
و در این میان سهم من تنها یک یادت به خیر ساده بود
بقیه در ادامه مطالب...
دیروز ، همین حوالی زلزله ای آمد…
حالا همه حالم را می پرسند !!!
بی خبر از اینکه ” من” به این لرزیدنها
سالهاست که عادت کرده ام…
به لرزشهای شدید شانه هایم و ترک های عمیق قلبم…
اما هنوز ” خوبم!!! “
.
.
.
سخت ترین فعلی که برایت به سادگی صرف کردم
عمرم بود
.
.
.
سفت بغلش کن ؛
محکم ببوسش ،
نگران نباش !
کم کم به این یکی هم عادت می کنی ….
زانو رو میگم … !!!
.
.
.
صدای زندگی را میشنوم همه جا ، فرا میخواند ما را
ترا ! برای در آغوش کشیدن معشوق ات
مرا ! برای در آغوش کشیدن زانوی غم
.
.
.
با عشق او…
احمق ترین انسان دنیایم؛
او از همان…
آغاز هم لیلای دیگری داشت!
.
.
.
شیرین بهانه بود
فرهاد تیشه می زد تا باور نکند صدای مردمانی را که در گوشش می خواندند
دوستت ندارد