واقعا کی فکرش رو میکرد یـه روز خـود آجیل مـشکل گشا هـم بشه مشکل یه ملت ؟؟؟
.
.
.
خانمه ســر قبر شوهرش زار میزده :
دخترات کفـش ندارن ، پســرت لباس گرم نداره ، خــودم هیچی ندارم …
آبادانیه رد مـیشه میگه : ولک ایـن بدبخت مرده یا رفته دبی جنس بیاره … !
.
.
.
تلفن خونمون زنگ خورد برداشتم بجا اینکه بگم الو بله ،
گفتم : بلو اله
طرف هم قاطی کرد گفت سلو الام ...
.
.
.
.
مـوضوع انشای این روزهای مـدارس کشور :
علــم بهتر اســت یا پراید ؟؟؟
.
.
وقتی مــیپرسی چــیزی میخوریین ؟
اونی کــه میگه : مــن یکی دو لقمه باهات میخورم…
جدا مـوجود ترســناکیه
.
.
.
میدونی لذت بخش ترین لحظه زندگی چه موقع اس ؟؟؟
وقـتی یه عطسه از ته دل میکنی …
یعنی انگار ری استارت مـیشی !
.
.
.
یادتونه قدیمـا یه عـده بودن پشت فرمون پـراید فیگور گردن میگرفتن و کج مینشستن؟
اونا از آینده اومده بودن کصـافتا … !
.
.
به بچه مجتبی جباری میگن بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی ؟
میگه : مصدوم ... !
به غضنفر میگن : خانمت فوت کرده ، بسـوزونیـمش یا خاکـش کنیم ؟؟؟
مـیگه : اصلا ریسک نکنین ، اول بسوزونیدش بعد خاکـش کنین … !
.
.
.
ﻫﯿﭻ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺭﻭ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺍﮐﺴﭙﻠﻮﺭﺭ،
ﺑﺎﺯ ﺷـﺪﻧﺶ ﯾــﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧـﻪ، ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ ﯾﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﯾﮕﻪ … !
.
.
.
سقف خواسته های ما از اینترنت اکسپلورر اینه که
وقتی اشتباهی بازش می کنیم وقتی رو ضربدر کلیک می کنیم بسته بشه
.و کل سیستم پنج دقیقه هنگ نکنه … !
.
.
.
امروز ناهار آبگوشت داشتیم ،
طبق معمول منو و داداشم سر استخون قلم ، دعوامون شد … !
مامان از تو آشپزخونه داد میزنـه :
چتونه خونه رو گذاشتید رو سرتون
مگـه شما سگید که بر استخون دعوا میکنید ؟
صـد بار گفتم استخونا برا باباتونه !…
.
.
.
من آن گلبرگ مغرورم کـــه مــیمیرم ز بی آبی
ولی از سر سفره پا نمیشم برم به سمت پارچ آبی !
.
.
.
یکی از دغدغـه های بچـگیم ایــن بود کـه
میرفتم دستشویی نمیدونسـتم کدوم طرفی بایــد بشینم…
.
.
.
یکی بیاد به مامانم بگه من شکمو نیستم …
فقط نسـبت به غـذاهـای توی یخچال احساس مــسئولیت میکنم …
.
.
.
پراید با دنده اتوماتیک …! ۲۸ تومن میلیون …
افق دیگــه جـواب نمیده ، من میرم مستراح … !
.
.
.
نمیدونم چه سریه کـــــــه
خیره شدن به یه نقطه وقت نوشیدن چاى لذتش رو دو برابر میکنه !…
.
.
.
من شخصا به خودکشی اعتقاد ندارم،
مگر اینکه پسوُردم لو بره …!
.
.
.
ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ازت ﺗﻮﻗﻊ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻻﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﯽ ولی
ﻓﻘﻂ ﺑﯿﺎ ﺑﮕﻮ ﺍﮔــﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺁﺩﻣﺎ ﺑﺮﺍﺕ ﻣــﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺪﻧﺴﺎﺯﯼ ﻧﺮﻡ … !
.
.
.
از کسانی که تو کامپیوتر شون
فایلها رو با اسمهایی مثل hjkhkjkh ذخیره مـیکنن
توقــع اتاق مرتب و جمــع و جور نـداشته باشید
.
.
.
شامپو خریــدم روش نـوشته :
این محصول را روی سـرتان بریزید و مـوهایتان را بمالید سپس آبکشی کنید …!
مــن میخواستم بریزم تو دهـنم قرقره کنم،خدا خیرشون بـده آگاه سازی میکنن
.
.
.
ﻣﻦ ﻫـﺮﭼﯽ ﺻﺒﺮ ﻣــﯿﮑﻨﻢ ﺯﻧــﺪﮔﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺭﻭ ﻏﻠﺘﮏ ﺧﺒﺮﯼ ﻧــﺸﺪ …
ﺍﻻﻥ ﻣــﻨﺘﻈﺮﻡ ﮐــﻪ ﻏﻠﺘﮏ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭﻡ ﺧﻼﺹ ﺷﻢ ﺑﺮﻩ …
.
.
.
قانون نانـوشــته ای از نیوتون :
ﺍﮔﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯽ ﺑﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ،
ﺍﮔﺮ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﻨﯽ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ … !
.
.
.
اینایی که هــر کاری در توانته براشون انجام میدی آخرش بهت میگن :
مگه مــن ازت خواستم ؟؟؟
” یعنی با آر پی جی ” بزنی لهشون کنی بازم کمه … خالی نمیشی …
.
.
.
بالاخره نیمه گمشده مو پیدا کردم ، زیر تخت بود …
هی میگم کسی اتاق منو مرتب نکنه وسایلم گم میشه !…
.
.
.
تا حالا دقت کردین ؟؟؟
وقتی داری به شدت دنبال چیزی میگردی
همون چیزی رو پیدا می کنی کــه دفعه پیش شدید دنبالش می گشتی
.
.
.
یه سوالی از صبح تا حالا ذهن مارو درگیر کرده ،
ببینین شما میتونین بهش جواب بدین؟
اگـه “مردان آنجلس” یـه زن هـمراهشون بود
بازم میتونستن ۳۰۰ سال با خیال تخت بخوابن ؟؟
.
.
.
مکالمه ی من و مـغازه دار :
مـن : ماژیک دارین ؟
چــه رنگی میخواین ؟
- مشکی .
- نداریم .
- آبی .
- نداریم .
- قرمز .
- نداریم .
مــیشه بگین چــه رنگی دارین ؟
اصلا ماژیک نداریم … !
.
.
.
مامان بزرگم خیلی مــریض بود
و در ضمن دکتری کــه همیشه میره پیشش مطبش باز نبود
به هزار زحمــت راضیش کردیم بره پیش یــه دکتر دیگه
وقتی رفتیم داخل،معاینه کـــه تموم شــد مامان بزرگم گفت :
آقای دکتر یه چیزی بنویس فعلأ خوب بشم
تا چند روز دیگه برم پیش یه دکتر درست حسابی .. .
۷سال درس خوندشُ شست مثل رخت پهن کرد رو بـند …!
.
.
.
پسره : اسمت چیه ؟؟؟
دختره : یه شارژ بفرست …
پسره : چند سالته ؟؟؟
دختره : یه شارژ بفرست …
پسره : خیلی دوسِت دارم میخوام بیام خواستگاریت … !
دختره : واقعا ؟؟؟ کِی ؟؟؟
پسره : یـه شارژ بفــرست …
.
.
.
شوهر : خانوم ! غــذا آماده اس ؟
همسر : هنــوز نه باید یه کمی صبر کنی … !
شوهر : پس مــن میرم بیرون یه چیزی میخورم و برمیگردم … !
همسر : لطفا فقـط ۵ دقیقه صبر کن … !
شوهر : یعنی غــذا ۵ دقـیق دیـگه آمادس ؟!
همسر : نه دیگه ! مــن ۵ دقیقه دیگه آماده میشم بریم بیرون … !
.
.
.
یکی نــیست بــه این گیاه خـوارها بـگه
شما که انقدر حیوون هارو دوست دارید و گوشتـشون رو نمـیخورید،
چرا پــس غذاشونو میخورید ؟
خوب گناه دارن طفلیا …!