گــذشته کـــه حـالم را گرفته است …
آینده که حــالی برای رسیدنش ندارم …
و حال هــم حالم را به هم میزند …
چــه زنــدگی شیــرینی …
.
.
.
قـــرار بود تکیه گاه باشی
نه اینکه گاهی باشی ، گاهی نباشی …
.
.
.
گیرم که از حصار کوتاه دلم ســـاده می پری ،
با دیوار بلند خیالم چـــه می کنی ؟
.
.
.
در صــــــدا کردن نام تو
یک “کجـایی” پنهان است
یک “کـــــاش می بودی”
یک “کــــــــاش باشی” !
.
.
.
دوستـــــ داشتن را نه می نویــسند نه میگویند ، ثابت می کنند …
.
.
.
ببین بــا من چی کار کردی ، ببین دیگه نمیخندم
تو برمیگردی بــا گریه ، دوباره ، شرط میبندم !
.
.
.
کاش بدانی ، قهر میکنم تا دستم را محکمتر بــگیری و بلندتر بگویی : بمان ،
نه اینکه شانه بـالا بینــدازی و آرام بــگویی : هر طور راحتی …
.
.
.
مـی روم ولی چمدانم را نمی برم …
سنگین اســت روزهایی که بی تو زندگی کرده ام …
.
.
.
آغوشت ، علـــم را زیر سوال می برد !!!
آنقدر آرامــم می کند که هــیچ مسکنی جایش را نمی گیرد …
بقیه در ادامه مطالب....